novel



سانسور شده های رمان هاجر       که بلطف نویسنده اش یعنی جناب ششهروز براری صیقلانی تخلص شین براری به بنده  سپرده شد . و برای اولین بار قسمت های حاشیه ساز این اثر رمان جذاب را برایتان  به اشتراک میگذارم.       آیدا آغداشلو    گوتنبرگ  سوئد   


 

 

 

 قسمت های ممیزی سانسور شده ی اثر هاجر نوشته شهروز براری صیقلانی انتشارات پوررستگار گیلان. صفحه 372پاراگراف اول .__ این مطالب بعنوان محتوای ایروتیک و ی تشخیص داده شد و حذف گردید. .      

_________________________

}{}}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{

معلومه که بی بی خاتون توی جوونیاش حسابی آتیش پاره ای بوده واسه خودش ، خانم کوکبی میگفت که ؛ 

       بی بی رو وقتی 13 _ 14 ساله بوده به زور داده بودنش به یه حاجی بازاری . پدرش آبدارچی اون حاجی بازاری بوده و کلی بدهکاری داشته ، حاجی هم یک دل نه صد دل عاشقش بوده ، وقتی حاجی توی راه مکه مریض میشه و میمیره خاتون چهل ساله بودش و از اون موقع تا حالا که سی سال گذشته هنوز لباس مشکیش رو در نیاورده . خاتون بعد ازدواجش بلطف حاجی بازاری رفتش اکاور. وگرنه قبلش سواد خوندن نوشتن نداشت. . حاجی بازاری معروفترین فرش فروش بازار بود ، خدا رحمتش کنه ، واسه خاتون هم پدری کرد ، هم شوهری .

 

کنجکاویم حسابی گل کرده بود که رفتم زیر زمین و از صندوقچه ی خاک گرفته و قدیمی خاتون ، یه سری کاغذ قدیمی و پاره پوره پیدا کردم. زیر پیراهنم زدم و توی حیاط از کنار حوض چشم تو چشم بی بی خاتون رد شدم، شانس اوردم که سرش به دونه دادن قناری هاش گرم بود وگرنه لو میرفتم . . .

. متن کاغذ ها اصلا اون چیزی نبود که انتظار داشتم. نه سند باغ و ملک و زمین بود و نه اوراق و حواله ی بورس. بلکه روم سیاه، از دلنوشته های سی سال پیش خاتون بود که دیگه نگو و نپرس ، خودش شش ماه حبس داره از بس که اروتیک و شویی هستش محتواش. .

محتوای کاغذها »: :

 

___• ﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺎﺩﺭ ﺳﺮﻩ ﺸﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻣﺸ ﺑﻮﺩﻡ

ﻭﻗﺘﺎ ﻪ ﻻ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﺰﺩﻡ _ ﻣﺮﻓﺘﻢ ﺣﺠﺮﻩ

ﻭﺳﻂ ﺍﻭﻧﻬﻤﻪ ﻓﺮﺵ ﻭ ﺮﺗﻪ

ﺩﺳﺘﺎ ﺳﻔﺪﻩ ﺗﻠﻤﻮ ﻧﺸﻮﻧﺖ ﻣﺪﺍﺩﻡ

ﺑﺎ ﺖ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻭ ﺗﺴﺒﺤﺖ_ﺫﻭﻗﻤﻮ ﻧﺸﻮﻧﺖ ﻣﺪﺍﺩﻡ

ﺍﺻﻼ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺣﺎﺟ؟

ﻭﻗﺘ ﻪ ﻪ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ ﻪ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻣﻮﺑﺪﺶ

ﺻﺒﺢ ﺑﺎﺯﺵ ﻣﺮﺩ

ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺳﻨﻤﻮﻥ ﺯﺎﺩ ﺗﻮ ﺶ ﺑﻮﺩ

ﻫﻤﺶ ﻧﺮﻭﻧ ﻃ ﻣﺸﺪ ﺗﻮ ﺸﺎﺕ ﺑﺎ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺑﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻨﻢ ﻧﻨﻪ ﺩﻝ ﺟﻮﻭﻧ ﺑﻠﺮﺯﻩ

ﺍﺭﺗﻌﺎﺷﺶ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺮﻩ

ﺣﺎﺟ ﻧﺪﻭﻧﺴﺘﻪ ﻧﻔﻬﻤﺪﻩ ﺑﻮﺩ

ﺟﻠﺪﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ

ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻥ ۱۴ ﺳﺎﻟ_#ﻣﺜﻪ ﺁﻗﺎﻡ_ ﺁﻗﺎ ﺻﺪﺍﺕ ﻣﺮﺩﻡ

ﺪﺭ ﻣﺸﺪ_ﺯﺮ ﺮﻭﺑﺎﻟﻤﻮ ﻣﺮﻓﺘ

ﺣﺎﺟ ﺩﺪ ﺑﺎﻣﻮ ﺬﺍﺷﺘ ﺑ ﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﺭﺳﻢ ﺯﻧﺘﻮ ﻭﺍﺳﺖ ﺟﺎ ﺍﻭﺭﺩﻡ

ﺣﺎﺟ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﻫﻤﺸﻪ ﺮ ﺑﻮﺩ

ﺍﺯ ﺩﺭ ﻣﻮﻣﺪ ﺑﺎﺪ ﻣﺒﻮﺩﻡ ﺩﻪ ﻧﻪ؟

ﺑﺎﻟﺸﺖ ﺯﺮﻩ ﺳﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ

ﺣﺎﺟ ﺩﻟﻢ ﻪ ﻣﺮﻓﺖ ﺑﺸﺘﺮ ﺑﻠﺪﻡ ﻣﺸﺪ

ﺷﻄﻨﺖ ﻪ ﺧﺮﺝ ﻣﺮﺩ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻣﺸﺪﻡ ﺣﺎﺟ

ﺣﺎﺟ ﻣﻔﻬﻤﺪ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺨﺲ ﺑﻮﺩﻧﺎﺕ ﻣﺎﺩﺭﻭﻧﻪ ﻣﺮﻓﺖ؟ !

ﻗﺮﻣﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﺬﺍﺷﺘﻢ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺷﺘ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﺗﺮﺵ ﻭ ﺗﺮﺷ ﻪ ﻣﺤﺒﺘﻢ ﺭﻭ ﺗﻮﺵ ﻭﺍﺳﺖ ﺗﺮﺍﻭﺵ ﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺣﺎﺟ ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﻪ ﺷﺐ ﺏ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺭﻭﻏﻦ ﺑﺎﺩﻭﻡ ﺷﻮﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺗﻮ ﺶ ﻫﺮ ﺴ ﻪ ﻣﺰﺩ_ ﻧﺎﺭﺮﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﻨﺸﺴﺘﻢ

ﺣﺎﺟ ﻣﻨﻪ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺧﻮﺏ ﺻﻘﻞ ﺩﺍﺩﺎ

ﻧ ﻧﻔﻬﻤﺪ_ ﺣﺎﺟ

ﺻﺒﺢ ﺷﺪﻩ ، ﺩﻡ ﻧﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﻧﻮﺵ ﻨﻢ

ﺎ ﺎ ﺑﺎﺭﻡ ﺑﻨﺎﻥ ﻮﺵ ﻨﻢ

ﺑﺎﺯ ﺍﻟﻬﻪ ﻧﺎﺯﺕ ﺷﻮﻡ

ﻏﻢ ﺟﺎﻥ ﺪﺍﺯ ﺭﺍ ﺑﺰﺩﺍﻢ_ ﺣﺎﺟ

ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻢ ﺍﺻﻼ ﻓﻬﻤﺪ ﻘﺪ ﺧﺎﻃﺮﺗﻮ ﻣﺨﻮﺍﻡ

ﺣﺎﺟ ﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﺳﺎﺯﺎﺭ ﺷﺪﻡ

ﺣﺎﺟ ﺳﺮﻩ ﻧﻤﺎﺯﺍﺕ ﻓﻘﻂ ﺩﻟﻢ ﻣﺨﻮﺍﺳﺖ ﻪ ﻮﺷﻪ ﺑﺸﻨﻢ ﻧﺎﺕ ﻨﻢ

ﺍﻧﻘﺪ ﻪ ﺎﺩﻡ ﻣﺮﻓﺖ ﻗﺎﻣﺖ ﺑﺒﻨﺪﻡ ﺸﺘﺖ ﺁﻗﺎﻡ

ﺣﺎﺟ ﺷﺒﻮﻧﻪ ﺑﺮﻕ ﺸﺎﺕ ﺎﺭ ﺩﺳﺘﻢ ﺩﺍﺩ

ﻣﻮﻫﺎ ﺴﺒﺪﻩ ﺑﻪ ﺸﻮﻧﺖ

ﺣﺎﺟ ﺩﻝ ﻧﺮﻭﻧﺘﻮ ﺳﺮﻩ ﺯﺍ ﺩﺪﻣﺎ

ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩﺍﻡ ﺩﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻝ ﺩﻝ ﺯﺩﻧﺎﺕ

ﺳﺮﻩ ﺍﻟﺒﺮﺯ ﺑﻮﺩ ﺩﻪ

ﺩﺍﺩ ﻣﺰﺩ ﻣﻔﺘ ﺍﻦ ﺗﻮﻟﻪ ﺩﺭﺷﺘﻪ _ ﺑﻪ ﻣﻨﻪ ﺳ ﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ_ _ﺣﺎﺟ ﻟﺐ ﺰﺪﻡ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ

ﺮﺍ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻓﺤﺶ ﺶ ﻣﻨ ﺩﺭﺩﺕ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻢ

ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺯﻧﺖ ﻣﺮﻩ

ﺎ ﺑﻪ ﺳﺎﻟ ﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻪ

ﺣﺎﺟ ﻣﺎ ﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺴﺎﺑ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ

ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩ_ _ﺍﺥ ﻗﺮﺑﻮﻧ ﻓﺮﺕ ﻪ _ _ ﻣﺜﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻮﺩ

ﺣﺎﺟ ﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﻪ ﺑﺎﺪ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﻠﻨﺪ_ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺪﺪﻣﺖ

ﺭﻭ ﻠﻮﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺎﺭﻡ

ﻣﻔﺘ ﺯﻥ ﻪ ﺎﺭﻪ ﻣﻨ

ﺣﺎﻻ ﺟﺎﺵ ﻣﺴﻮﺯﻩ ﺗﺎ ﺑﺮﺮﺩﻡ ﻪ

ﺣﺎﺟ ﺩﻟﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﺮﺍﺗﺎ

ﻭﻗﺘﺎ ﻪ ﻣﻔﺘ ﺍﻦ ﺗﻮﻟﻪ ﺭﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ_ ﺧﻮﺩﻡ ﻪ ﻧﻪ

ﻭﺍﺱ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺷﻮﻣﺎﺱ ﺎﺭﺶ ﻧﺪﺍﺭﻣﺎ

ﺯﻧﻤﻮ ﺍﺯﻡ ﺮﻓﺘﻪ

ﺗﻮ ﺳﺮﻣﺎ ﻪ ﻣﻠﺮﺯﺪﻡ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﻡ ﺦ ﻣﺰﻧﺪ_ ﺣﺎﺟ ﺷﺮﻣﻢ ﺑﺎﺩ

ﺯﻣﺴﺘﻮﻧﺎ ﻫﻤﺶ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﻡ ﺒﻮﺩ ﺑﻮﺩ

ﻣﺨﻮﺍﺳﺘ ﺮﻣﻢ ﻨ ﺧﺐ

ﺣﺎﺟ ﺎﺩﺗﻪ ﻣﻔﺘ ﻫﻨﻮﺯ ﻪ ﻠﻪ ﻧﺸﺪﻩ

ﺍﻦ ﻟﺮﺯ ﻟﺮﺯﻭﻧﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺑ ﺗﺎﺏ ﺮﺩﻧﻤﻪ

ﻧﻪ ﺍﻨﺎﺭ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﺕ ﻫﻤﺸﻪ ﺳﺮﺩﺷﻮﻧﻪ

ﻻﺑﺪ ﻮﻥ ﺳﻔﺪ ﺑﺮﻓﻦ ﺗﻮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﺗﺮ ﻫﻮﺖ _ _ ﻣﻨﻦ_ ﺣﺎﺟ ﻣﺎ ﻪ ﻣﺪﻭﻧﻢ

ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻪ ﺣﺎﺟ ﺑﻮﺩ

ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎ ﻪ ﺣﺎﺟ ﺩﻪ

ﺣﺎﺟ ﺎﺩﺗﻪ ﺷﺒﺎ ﻪ ﺭﻋﺪ ﻣﺰﺩ

ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎ ﺳﻨﺖ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺖ ﺯﻝ ﻣﺰﺩﻡ

ﻧﺮﻡ ﻧﺮﻣ ﺩﻟﻢ ﻣﺮﻓﺖ ﺑﺎﺯﺸﻮﻥ ﺑﺮﻡ

ﻣﻔﺘ ﺯﻥ_ _ ﺑﺎﺯ ﻪ ﺑﺎﺯﺖ ﺮﻓﺖ ﻞ ﺑﺎﻧﻮ ﺟﺎﻧﻢ

ﻞ ﺑﺎﻧﻮﺕ ﺑﻮﺩﻢ ﺣﺎﺟ

ﺩﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﺧﻮﺷﺎﻧﺶ ﻣﺷﺪ

ﺗﺨﺖ ﻣﺮﻓﺘﻢ ﻣﺨﻮﺍﺑﺪﻢ_ _ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻪ ﻣﺬﺍﺷﺘ

ﺣﺎﺟ ﺗﻮ ﺷﺒﻮﻧﻪ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﺴﺘﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺖ ﻪ ﻣﺮﻓﺖ _ _ ﻣﻠﻪ ﺕ ﻣﺸﺪﻡ

ﺩﺳﺖ ﻣﺸﺪﻡ ﺭﻭ ﺧﺴﺘﺎﺕ

ﻟﺬﺗﻮ ﻣﺪﺍﺩﻡ ﺗﻮ ﺟﻮﻧﺖ

ﺣﺎﺟ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﺸﺪ

ﺑﺎ ﻭﺍﺑﺴﺘ ﻪ ﺑﻐﻠﻢ ﻣﺮﺩ

ﺑﺸﺘﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﻭﺣﺸ ﻣﺷﺪ ﻣﻔﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺟﻮﻧﻢ ﻪ

ﺣﻘﺎ ﻪ ﺟﺎ ﺯﻥ ﺶ ﺷﻮﻫﺮﺷﻪ

ﺣﺎﺟ ﺍﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﻌﻀ ﺣﺮﻓﺎﻣﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺟﺎ _ _ ﻧﻔﺘﺎﺩﻩ

ﺣﺎﺟ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺘﻮ ﺭﻭ ﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﻭ ﻣﻦ ﺳﻮﻕ ﻣﺪﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﺭﻭ ﺟﻔﺘﻤﻮﻥ ﻣﺮﻓﺘﺶ ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻓﻬﻤﺪﻢ _ ﺣﺎﺟ ﺗﻨﻬﺎﺖ ﺧﻠ ﻗﺸﻨ ﺑﻮﺩ

ﺣﺎﺟ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺕ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﺮﻡ ﻧﻤﺮﺩ ﻪ ﺧﻮﺭﺷﺪ ﺷﺮﻣﺶ ﻣﺸﺪ ﺻﺒﺢ ﺑﻄﺎﺑﻪ ﻪ

ﺣﺎﺟ ﻭﻗﺘﺎ ﻪ ﺷﺎﻫﻨﻮﻣﻪ ﻣﺨﻮﻧﺪ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻨﻪ ﺑ ﺳﻮﺍﺩ ﻣﺮﺪﺕ ﺷﺪﻡ

ﺣﺎﺟ ﺑﻠﻨﺪﻪ ﻣﻮﻫﺎ ﺳﺎﻫﻪ ﻣﻮﺍﺟﻤﻮﻥ ﻪ ﻣﻮﻣﺪ ﺭﻭ ﻮﺳﺖ ﺷﺮﺑﺮﻧﺠﻤﻮﻥ ﻣﺘﺎﺑﺪ ﺎﺩﺗﻪ

ﻣﻔﺘ ﺑﻪ ﻣﻮﺕ ﻗﺴﻢ

ﺣﺎﺟ ﺍﺯ ﻫﻨﺪ ﻪ ﻭﺍﺳﻤﻮﻥ ﺎﺭﻪ ﺭﻧ ﺭﻧ ﺍﻭﺭﺩ

ﺎﺩﺗﻪ ﻋﺮﻮﻥ ﻭﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺎﺭﻪ ﻫﺎ ﻣﺮﻗﺼﺪﻡ

ﺸﺎﺕ ﺧﻤﺎﺭ ﻣﺸﺪ ﻣﻔﺘ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺒﺮ ﺍﺯ ﺍﻦ ﺯﻥ

ﺭﻭ ﻣﻠﺤﻔﻪ ﺍﺑﺮﺸﻤ ﺗﻨﻤﻮﻧﻮ ﻣﺬﺍﺷﺘ

ﻣﻔﺘ ﻮﺳﺘﺖ ﺑﺮ ﻞِ ﻞ ﺑﺎﻧﻮ

ﻣﺘﺮﺳﻢ ﺗﺎﺏ ﻧﺎﺭﻩ

ﺣﺎﺟ ﺷﺒﺎ ﻣﻮﻫﺎﻣﻮﻥ ﻪ ﺯﺮﻣﻮﻥ ﺮ ﻣﺮﺩ ﺯﺮﻟﺐ ﻣﻔﺘﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﻨﻤﺘﻮﻥ

ﺷﻤﺎ ﻣﻔﺘ ﺯﻥ ﻔﺮ ﻧﻮء _ ﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺭ ﺩﻟﺒﺮﺍ ﺭﻭ

ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﻮ ﺮﺩﻧﻢ ﺟﻤﻊ ﻣﺮﺩ ﺑﻮ ﻣﺮﺩ

ﻣﻔﺘ ﺍﻨﺎ ﻧﺒﺎﺷﻦ ﺍﻮﺑﺖ ﻧﺲ

_ ﺯﺮﻟﺐ ﻣﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍﻧﻨﻪ

ﺣﺎﺟ ﺷﺒﺎ ﺩﺳﺘﺎﺕ ﻪ ﺟﺎﻫﺎ ﺭﻭ ﻓﺘﺢ ﻣﺮﺩ

ﻫﺮ ﺷﺐ ﺮﺷﻮﺭ ﻭ ﺷﺮﻡ ﺗﺮ ﻨﺎﺭﺕ ﺟﻮﻭﻧﻪ ﻣﺰﺩﻡ

ﺩﺳﺘﺎﺗﻮ ﺮﺩ ﻣﺮﺩ ﻣﻔﺘ ﺍﻨﺎ ﺟﺎ ﺍﻧﺎﺭﻪ ﺯﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎ

ﺣﺎﺟ ﺳﺮ ﻣﻨﺪﺍﺧﺘﻢ ﺎﻦ ﺟﺮ ﺗﺮ ﻣﺸﺪ ﺍﻧﺎﺭ

ﺑ ﺮﻭﺍﻢ ﻣﺮﺩﻢ ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ ﻭﻟ

ﺣﺎﺟ ﺮﺍ ﻓﺮ ﻣﻨﻢ ﺯﻣﺴﺘﻮﻧﺎ ﺑﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﻟﺘﻮﻥ ﻣﺴﺒﺪ _ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﻦ

ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺑﺮﻦ ﺑﻦء _ ﺑﺎﺯ ﻪ ﺍﻨﺎ ﺦ ﺯﺩﻥ

ﺯﻧﻤﻮﻧﻮ ﺍﺫﺖ ﺮﺩﻩ ﺳﺮﻣﺎ؟

ﺑ ﺟﺎ ﺮﺩﻩ _ _ ﺑﻪ ﻮﺭ ﻧﻨﺶ ﺧﻨﺪﺪﻩ

ﻟﺐ ﻣﺰﻡ ﻣﻢ ﺣﺎﺟ ﻓﺤﺶ ﻧﺪﻩ ﺟﻮﻥ ﻋﺰﺰﺕ

ﻗﻬﻘﻪ ﺗﻮﻥ ﻣﺮﻩ ﻫﻮﺍ ﻣﻦ _ _ ﺮﺍ ﺟﻮﻧﺘﻮ ﻗﺴﻢ ﻣﺪ ﺑﻪ _ _ ﺣﺎﺟ ﺟﻠﺪ ﺩﺪ؟ﻧﺪﺪ؟ _ ﻣﻨﻢ ﺩﻪ ﺣﺎﺟ

ﺣﺎﺟ ﺎﺩﻣﻮﻧﻪ ﺑﺮﻋﺲ ﻣﺎ ﺮﻣﺎ ﺑﻮﺩ _ ﺮ ﻣﺮﻓﺘ. _ ﺮﻣﻤﻮﻥ ﻣﺮﺩ ﺣﺎﺟ ﺣﺴﻮﺩ ﻪ ﻣﺮﺩﻤﻢ . _ ﻣﺨﻨﺪﺪ ﻣﻔﺘ ﺍﺧﻪ ﺟﻠﺪ ﺮﺩ ﻣﺎﺭﻭ ﺑﻪ _ ﺠﺎ ﻧﺎ ﻨﻢ ﻧﺒﺎﺷ ﻫﺎﻥ؟ ء _ ﺣﺎﺟ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﻣﺮﻓﺖ ﻭﺍﺳﺘﺎ. _ ﺣﺎﺟ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﻮﻣﺎ ﻓﻤﺪﻢ ﻣﺮﺩ ﻪ. _ ﻫﻤﺴﺮ ﻪ

ﺣﺎﺟ ﻧﻤﺪﻭﻧﻢ ﻣﺪﻭﻧ ﺎ ﻧﻪ_ ﻭﻟ ﻣﺎ ﻣﻢ _ ﺑﻠﻢ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺕ ﺑﺎﺩ. _ ﻣﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻢ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﻮﺍ

ﻓﺮﻗ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭﻗﺘ ﺑﻮﺩ ﻪ ﻣﻮﻣﺪﻡ ﺣﺠﺮﺕ ﻫﻤﻪ _ ﺭﻭ ﺩ ﻣﺮﺩ _ ﺎ ﻭﻗﺘ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﺎﺭﻍ ﻣﺸﺪﻡ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ﻡ ﻣﻔﺘﻢ ﺣﺎﺟ ﻣﺎﺳﺎﺝ ﻧﻤﺨﻮﺍﻦ

ﻣﻔﺘ ﻣﺎ ﻪ ﻣﺪﻭﻧﻢ ﺩﺭﺩﺕ ﻪ ﺯﻥ

ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﻣﺨﻮﺍﻣﺖ _ ؛ﺗﻦ ﺑ ﻣﻮ ﻭ ﺳﻔﺪﻡ ﻨﺎﺭﻩ ﺗﻦ ﺮﻣﻮﺕ ﺟﻮﻥ ﻣﺮﻓﺖ

ﻓﺮ ﻨﻢ ﺳﺮﺮﻣ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻢ}•--- 

وای که من دیگه سرم گیج رفت ، از بس کلمه ی حاجی ، حاجی، حاجی ، حاجی رو خوندم. انگاری متن رو خط مقدم جبهه پشت بیسیم مخابره کرده باشند که اینقدر حاجی حاجی توش نوشته شده . 

______________________________ _______

 }{}}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{

 

شهروزبراری صیقلانی اثر رمان عاشقانه هاجر

 


تازه های نشر آبرنگ


چخوف از مشهور ترین نویسندگان چند عصر گذشته است که با تکیه بر اصول شش گانه ی خودساخته و منحصر بفد بودنش در سبک و قالب بی مانند اثارش  توانست از  محدود نویسندگان عصر خود باشد که تا صد سال بعد نام و اثارش ماندگار و جاودان بماند .  آنتونی چخوف از اصولی شش گانه بنام اصول عینیت بخشی  پیروی میکرد که تا پیش از وی هیچ شخص دیگری به ان روش و سبک   نپرداخته بود .  در مطالب بعد به اختصار برایتان مطلبی پیرامون اصول جاودان عینیت انتونی چخوف را باز نشر  خواهم نمود.     دوستان من هیچ مطلبی را از ذهن و خلاقیت خودم نمینویسم ، و عینن بازنشر از سه سایت معتبر آموزش نویسندگی و رمان نویسان معروف فارسی زبان داخلی  کپی پیس میکنم.  و برای این امر با هر سه بزرگوار تماس گرفتم و  با اینکه  برخی از آنان تقریبا هم سن و سال فرزندانم بودند و من از  استکهلم براشان تماس گرفته بودم تا کسب اجازه کنم   ، در حالیکه در ایران مان قانون کپی رایت به ان صورت صحیح و محکم رعایت نمیشو ، ولی از جانب یکی از این اساتید بنام آقای شاهین کلانتری   برخورد زننده و الفاظ رکیکی  شنیدم ،  و دل شکسته شدم ، اما در تماس دوم با یک فرد دیگر که این بزرگوار نیز حدود 30 سال و یا یکم بیش یا کمتر داشتند ولی چنان برخورد محترمانه دلچسب. و مودبانه ای بروز دادند که  من تشویق شدم تا فقط از مطالب این جوان اهل فن  و مدرس اموزش عالی کشور و استاد اموزش فن نویسندگی استفاده کنم  ، این برادر بزرگوار بنام هنری شین براری را همگان اهل رمان بخوبی میشناسیم ، اما بنده تا قبل از همکلامی با ایشان از هویت ححقیقی شان بیخبر بودم که فرد دشت گوشی همان شین براری روی جلد رمان هاست .  زیرا بندع میپنداشتم با شخصی مدرس فن نویسندگی خلاق بنام آقای شهروز براری صیقلانی در حال مکالمه ام ، که در انتها از هویت حقیقی شان پی بردم و بسیار مفتخر شدم که شین براری یک جوان سی ساله  بیش نیست و هفده اثر رمان و داداستان بلند جاودانه از وی درون قفسه های کتابخانه مان است . او فردی بی ادعا و کمی خجالتی بنظرم آمد  البته  خجالت واژه ای نیست که حق مطلب را ادا کند ،  بهتر است بگوییم  حجب و حیاء 


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


http://Amozeshih.blogfa.com 


                         

          

ژ

 

 

 

چکیده موضوع جلسه ششم[][] آموزش نویسندگی خلاق سطح پیشرفته با استاد شهروز براری صیقلانی کانون پویندگان دانش

هنرجویان عزیز ، بیگانگی پدیده ای هستش  به قدمت زندگی انسان که معنای بسیار وسیعی داره. دامنه ی مفهوم این پدیده از غربت رمانتیک که حاصل دلتنگی و بازگشت به کودکی و روستاست، شروع میشه و تا غربت روان شناختی که حاصل فرار از خویشتن و یا نتیجه ی احوال ی و اجتماعی است، امتداد داره .  این پدیده در برخی دوره ها به دلایل مختلف شدت گرفته .  در عصر کنونی ساکنان سرزمین فلسطین به دلیل رویارویی با بحران هایی مانند آوارگی و غربت، ترس از استعمار و فشارهای اقتصادی و ی، بیش از دیگران گرفتار این پدیده شدن. 
 جبرا ابراهیم جبرا ادیبی است فلسطینی که رنج هم وطنان خود را در این فاجعه احساس کرده و آن را در آثار خود نشان داده. ""البحث عن ولید مسعود"" از داستان های اونه ، که به طور چشمگیری این پدیده را منعکس ساخته  به گونه ای که در آن بیگانگی ذاتی و اجتماعی و فرهنگی با نشانه های متعدد آن و به شیوه جریان سیال ذهن قابل بررسی هست. بکارگیری این روش امکان بروز اندیشه و ذهنیت شخصیت ها را فراهم می کند و درنتیجه از بیگانگی درونی آن ها تصویری به دست میده . تطبیق الگوهای روایت شناسی بازتاب مفهوم بیگانگی را آشکار می سازه . 


جلسه هفتم ، چکیده [][]

[][]چکیده موضوع تدریس جلسات آموزش نویسندگی خلاق سطح پیشرفته توسط استان براری کانون پویندگان دانش
      
زبان با دین، مذهب، جنسیت، سن، شغل، محیط، شرایط اجتماعی، و تحصیلات گویندگان پیوند داره و همین موارد از عوامل ایجاد تیپ های شخصیتی در افراد میشه .  مبحث تدریس بنده در این جلسه ، بررسی کارکرد زبان در تیپ های شخصیتی داستان های کوتاه مانند  یکی بود یکی نبود، شاهکار، تلخ و شیرین، کهنه و نو، غیر از خدا هیچ کس نبود، آسمان و ریسمان، قصه های کوتاه برای بچه های ریش دار، و قصة ما به سر رسید سید محمدعلی جمال زاده ست. در این راستا نخست تیپ های شخصیتی داستان و ویژگی های خَلقی و خُلقی هریک از تیپ ها مشخص میکنیم سپس با توجه به هدف اصلی مؤلفْ داستان ها، شرایط اجتماعی، متغیرها و مؤلفه های موجود، و رابطة کارکردهای زبانی با تیپ های مورد نظر را باید یک به یک بررسی کنیم ؛ به ویژه زبان، واژه ها، و عبارات متناسب با تیپ ها از لحاظ طبقة اجتماعی، شغل، تحصیلات، دین و مذهب، جنسیت، تابو، محیط، و مناسبات قدرت رو براتون به وضوح و شفاف آشکار میسازم  تا دیگه سرکار خانم مرادیانی مثل جلسه یکشنبه با بنده یکی به دو نکنن که  دلشون میخواد برای همه ی شخصیت های رمان یا داستان کوتاهشون با یک لحن و با یک دایره ی واژگان ثابت و مشترک  دیالوگ بنویسند  . (خنده ) 
. به محتوای این جلسه و جلسه بعد میشه به چشم یک  پژوهش نگاه کرد  و البته این پژوهش حال استمراری بنده  به شیوة توصیفی  و داده ها با استفاده از روش تحلیل محتوا با ابزار کتاب خانه بررسی خواهد شد. و از اکنون بنده یعنی شهروز براری صیقلانی به شما ضمانت میکنم که فارغ از نتیجه ی کتبی و مغادلاتی جلسه بعد ، بی شک باید خدمتتان عرض بدارم اقای جمال زاده نیز از دایره ی واژگان مختص و متمایز هر شخص فراخور رده ی اجتماعیش استفاده میکرده اینکه جمال زاده به عوامل غیر زبانی مؤثر در زبان شخصیت ها با آگاهی و هدف توجه داشته و توانسته  با به کارگیری درست متغیرها به القای بهتر مفاهیم اجتماعی در داستان ها کمک کنه.
__  بطور مثال  در یکی بود یکی نبود، با توجه به تعداد شخصیت ها، از متغیرها بیش تر استفاده کرده و دو متغیر دین و مذهب و شغل بیش ترین تأثیر را در زبان شخصیت ها داشته .
بیشتر. 

[][]جلسه دهم 
چکیده ی موضوع آموزش نویسندگی خلاق سطح پیشرفته :
مسأله ی اصلی در مبحث تدریس من برای جلسه ی سه شنبه ی پیشه رو ؛ پیدا کردن و تحلیل پیوندها و ارتباط های بین ادبیات معاصر فارسی به ویژه داستان کوتاه فارسی که نوع ادبی جدیدی است و در پیشینه ادبی ایران به این شکل خاص وجود نداشته ؛ با میراث عظیم ادبیات فارسی است. برای این منظور، از نظر بنده نوعی (استاد آموزش فن نویسندگی خلاق کانون پویندگان دانش شهروز براری صیقلانی)  یکی از داستان های کوتاه سیمین دانشور به نام «مار و مرد» گزینه ی مناسبیه . تا که انتخاب و بر اساس نظریه بینامتنیت بررسی و تحلیل  بشه. روش این پژوهش، توصیفی - تحلیلی و چهارچوب نظری آن بر مبنای نظریه بینامتنیت به ویژه دیدگاه ژرار ژنت در این حوزه پایه ریزی خواهد شد . این چهارچوب از طریق مطالعه ی زمینه موضوع و بررسی ادبیات پژوهش و آثار مرتبط در حوزه نظری و با بررسی وبازکاوی متن داستان مار و مرد و ارتباط آن با متون دیگر با استفاده از منابع تحقیق ترسیم خواهد شد . امید ان دارم که نتایج این پژوهش، بازگو کننده ارتباط وسیع داستان با متون مختلف همچنین عناصرمختلف فرهنگی ما باشه . پس جلسه ی آینده هرکدام باید پس زمینه ی ذهنی خودتون رو با این مورد و جهت زاویه ی نگاهتون به مبحث رو با بنده هم راستا کنید تا به درک درستی از محتوای اموزشی برسید . 
پاییز1390رشت بارانی ،کانون پویندگان دانش  ، 


ژانر جنایی/کارآگاهی یکی از ژانرهای ادبی ای هستش که می توان پیدایش آن را به گفتمان مدرن نسبت داد، از ارتباط این دو با یکدیگر سخن گفت چرا که میان عناصر اصلی داستان های جنایی/کارآگاهی (کارآگاه، توجه به جزئیات و .) با گفتمان مدرن و نظام معرفت شناسی آن ، تجربه گرایی (پوزیتیویسم)، ارتباط معناداری وجود داره تا آنجا که می توان این ژانر ادبی و عناصر آن را انعکاس دهنده گفتمان مدرن و نظام معرفت شناختی آن ، تجربه گرایی ، دانست. اما نباید ارتباط این دو (ژانر جنایی/کارآگاهی و گفتمان مدرن و نظام معرفت شناختی آن یعنی تجربه گرایی ) را ارتباطی یکسویه دانست؛ اگر با دیدی تبارشناسانه به ارتباط این دو بنگریم، خواهیم دید که ژانر جنایی/کارآگاهی که خود محصول مدرنیته و نظام معرفت شناسی آن است با القاء این باور که تنها راه رسیدن به حقیقت (شناسایی مجرم) استفاده و کاربست روش های تجربه گرایی است، به طرد سایر نظام های معرفت شناختی رقیب پرداخته، سبب استیلا و سلطه گفتمان مدرن و نظام معرفت شناختی آن می شه. به تعبیری دیگر تبارشناسی ژانر جنایی/کارآگاهی خبر از پیوندی ناگسستنی میان قدرت و ژانرهای ادبی می ده.

چکیده ای از موضوع جلسه یازدهم  شهروزبراری صیقلانی پاییز 1390

         

 



رمانکده فا سی کلیک نمایید  

   دلنویس   دلنویس. خیس.      سنندج.   مسافرخانه انقلاب.  اواسط دیماه 1398.   

      هر  هشت  ساعت. درون سرم  یک درخت. قطع میشود و  یک  لانه ی 

گنجشک  با. پنج. بچه  گنجشک.  زیر. اوار. تنه ی. درخت.  محو میشوند 


 .   

  انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند

حتی از فاصله های دور…

از انتهای افق‌های دور و نزدیک انگار. جایی نوشته بود که اینها باید  در یک مدار باشند یک روزی یک جایی است  که باید با هم ، برخورد کنند… آنوقت…

میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق

میشوند جوجه طلایی هم _ واصلا میشوند هم شکل… مهرشان آکنده از همه ….

حرفهایشان میشود آرامش…

خنده شان، کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان نباشند دلتنگشان میشوی

هی همدیگر را مرور می کنند

از هم خاطره می سازند….

مدام گوش بزنگ کلمات و ایده ها هستند و یادمان  باشد

حضور هیچکس اتفاقی نیست.

و بهار جان. من. هیچ 

نمی دانــم

 

چــرا بین این همــه ادم

 

پــیــله کــرده امــ

 

بــه تــو

 

شــاید چون فقط با  

تو پروانه.میشـــوم

سنگینی حرفهایم به سنگینی گوشهایت در. بهار

 

____ __ _______________________________________

هرگاه از دست کسی خشمگین و یا ناراحت شدید

این قوانین فردی شماست که ناراحتتان کرده است

نه رفتار طرف مقابل . . .

______________________________________________

  خسته از تومورم . از غصه .و گلایه پُرَم.  

 

باید راهی بیابم. برایِ زندگی را کنار یارم ، و بهارم زندگی کردن،

 

نه فقط زندگی را گُذَراندَن

 

باید راهی یافت،

 

برایِ صبح ها در کنار نگارم . با اُمید چشم گُشودَن،

 

برایِ شب ها کنار بهارم ، با آرامشِ خیال خوابیدن

 

بی بهار ، تا به کجا ؟. بهارهاینطور که نمیشود،

 

نمیشود که زندگی را فقط گذراند ،

 

نمیشود که تمام شدنِ فصلی و رسیدنِ فصلی جدید را فقط خُنَکایِ ناگهانیِ هوا یادَت بیاورد،

 

نمیشود تا نوکِ دماغَت یخ نکرده حواسَت به رسیدنِ پاییز نباشد

 

اینطور پیش بِرَوی یک آن چَشم باز میکنی

 

خودَت را میانِ خزانِ زردِ زندگی ات میابی ،

 

و یادت هم نمی آید چطور گذَرانده ای مسیرِ بهاری و سبزِ زندگی ات را

 

اصلا خدا را هم خوش نمی آید،

 

راهَت داده به دنیایَش که نقشَت را ایفا کنی،

 

یک روز خوبُ حتی یک روز بد ،

 

یک روز شیرینُ حتی یک روز تلخ ،

 

یک روز آرامُ حتی یک روز پُرهیاهو ،

 

وظیفه ی تو زندگی را با تمام و کمالَش زندگی کردن است،

با تمامِ سِکانس هایِ تلخ و شیرینَش

بهار. گر به تو نرسم. از بین ادمکها. هجرت خواهم کرد به جبر تقدیرم. ک چهار فصلش بهار بود . و تقویمی بی بهار.     

 


فعلِ شکستن و تَرَک برداشتن . توضیح می‌دهیم که شکستن را می‌توانیم حاصل برخورد یک قلوه‌سنگ با شیشه و ترک برداشتن را نتیجه‌ی پرتاب سکه‌ای به سمت شیشه در نظر بگیریم.

همه می‌دانیم که در ادبیات رایج و آشنا، شکستن فعلی شدید‌تر و حادثه‌ای مهم‌تر از ترک خوردن محسوب می‌شود. اما فرض کنید می‌خواهید حس خود را هنگام شنیدن یک خبر بد (مثلاً درگذشت پدرِ دوست‌تان) بیان کنید. کدام ترکیب اثر عمیق‌تری را منعکس می‌کند:

دلم شکست یا دل‌شکسته شدم)

شهروز براری صیقلانی نخبگان کشوری بعنوان نویسنده برتر امسالشهروزبراری صیقلانی ،اثار شهروز براری صیقلانی،استعلام شهروز براری صیقلانیقلبم ترَک برداشت

تعبیر دوم به این علت تأثیرگذارتر است که دل‌شکستگی به واژه‌ای آشنا تبدیل شده و اثر و بار روانی سنگین خود را از دست داده است. اما ترکیبِ قلبم ترک برداشت به علت تازگی، می‌تواند اندوه و غم عمیق گوینده را بهتر منتقل کند.

جملاتی از همین فصل از کتاب رستاخیز کلمات را با هم بخوانیم: ت

اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمی‌شنوند زیرا به آن معتاد شده‌اند، اما کسی که برای اولین بار واردِ چنین شهرهایی می‌شود تا مدت‌ها این صدای امواج را می‌شنود زیرا هنوز برای او امری معتاد نشده است.

از نظر صورتگرایان [فُرمالیست‌ها]، کارِ هنرمند آشنایی زدایی است و زدودنِ غبار عادت از چشمِ ما.

[ظرفیت و نمونه‌های] آشنایی زدایی در همه‌ی هنرها بی‌نهایت است.

البته ساموئل جانسون در حرف خود، هر دو سوی ماجرا را دیده و آشناسازی را هم در کنار آشنایی زدایی مطرح کرده است: بیگانه ساختن آنچه آشناست و آشنا ساختن هر آن‌چه بیگانه است.

شاید در نگاه اول، چنین به نظر برسد که دامنه‌ی کاربرد این اصطلاح به حوزه‌ی شعر و ادبیات، محدود است. اما هر شکلی از نگارش (و به طور کلی هر شکلی از هنر) می‌تواند در دل خود، نمونه‌های موفق آشناسازی و آشنایی زدایی را جای دهد

این جمله را از آن جهت در مجموعه‌ی چالش نوشتن مطرح کردیم که می‌تواند الهام‌بخش علاقه‌مندان به نگارش (داستانی یا غیرداستانی) باشد. و البته بهانه و فرصتی تا با خود، و قلم راحت و تنها باشیم. 

خاطرات‌مان را از کلاس‌ها، ارائه‌ها، سخنرانی‌ها، نوشته‌ها و کتاب‌ها مرور کنیم و ببینیم چه کسانی در آشنا ساختن ناآشناها و آشنایی‌زدایی از آشناها توانمند بوده‌اند و توانسته‌اند در ذهن ما ماندگار شوند.

اگر نمونه‌هایی به ذهن‌تان رسید، لطفاً با دوستان خود هم در میان بگذارید.

اگر پای حرف نویسندگان بزرگ و معلمان نویسندگی بنشینید، بسیاری از آن‌ها شما را به تمرین نوشتن آزاد تشویق می‌کنند.

این تمرین بسیار ساده به‌نظر می‌رسد. آن‌قدر ساده که اکثر ما آن‌ را شنیده‌ایم؛ اما حاضر نشده‌ایم برای انجامش وقت بگذاریم.

ظاهر ماجرا بسیار ساده است.

بر خلاف حالت متعارفِ نوشتن که در آن خروجی مهم است و به فرایند توجه نمی‌شود، این‌جا صرفاً نوشتن مهم است و اصلاً اهمیتی ندارد که خروجی کار شما چه باشد.

قضاوتِ زودهنگام می‌تواند مانع اندیشیدن شود.

اگر بخواهید این تکنیک را با الگوهای فکر کردن و حل مسئله مقایسه کنید، می‌توانیم بگوییم این کار مشابه طوفان فکری (Brainstorming) است.

چه در زمان نوشتن و چه هنگام پیدا کردن راه حل یک مسئله، قضاوت زودهنگام می‌تواند مانع ما باشد. به این معنی که ایده‌، حرف یا راهکاری که به ذهن‌مان می‌رسد، قبل از تولد به سادگی در نطفه خفه می‌شود.

یک ایراد، یک مانع و یا یک نقطه‌ی ضعف آشکار می‌تواند باعث شود که ما مسیر فکری مشخصی را رها کنیم و به سراغ افکار و ایده‌های دیگر برویم. در حالی که بسیاری از افکار و ایده‌ها این ظرفیت را دارند که پس از اصلاح، به کار گرفته شوند.   

دو روش برای نوشتن آزاد

دو روش مختلف برای نوشتن آزاد توسط مدرس آموزش فن نویسندگی اقای شهروز براری صیقلانی پیشنهاد می‌شود.

هیچ‌کدام ااماً بهتر از دیگری نیستند. شما هم به تدریج با تمرین می‌توانید تشخیص دهید که کدام برای شما مناسب‌تر است:

محدودیت در دسترسی به این درس

این درس برای کاربران آزاد فعال و کاربران ویژه متمم به صورت کامل نمایش داده می‌شود (انواع کاربران متمم). پس از ثبت‌نام و خرید اعتبار به عنوان کاربر ویژه‌ی متمم، به همه‌ی درس‌های زیر دسترسی پیدا کنید. 

یکی از رایج ترین تقسیم بندی‌های نوشته ها، تقسیم آنها به نوشته های تخیلی و غیرتخیلی است.

داستان و شعر، شناخته شده‌ترین مصداق‌های نوشته های تخیلی هستند و مقاله و تحلیل، از جمله نمونه های رایج نوشته های غیرتخیلی محسوب می‌شوند.

شاید بتوان گفت بخش عمده‌ای از آنچه در متمم می‌خوانید (چه درس‌ها و چه نظرات و بحث‌های دوستان متممی) از جنس نوشته های غیرتخیلی است. همان چیزی که در زبان انگلیسی به عنوان Non-fiction شناخته می‌شود.

در این درس می‌خواهیم قسمتی از کتاب درباره خوب نوشتن نوشته‌ی ویلیام دزینسر را با هم مرور کنیم. این کتاب به صورت اختصاصی به بحث هنر نوشتن غیرتخیلی پرداخته است و از جمله کتابهای معتبر و پرفروش در این زمینه در جهان است.

ویلیام زینسر در این کتاب از خاطره‌ی یک سمینار در مورد نوشتن می‌گوید.

خاطره‌ای که برای همه‌ی کسانی که دوست دارند بهتر بنویسند، می‌تواند مفید و آموزنده باشد

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سایت خبری خبرینو فروشگاه تخصصی انگشتر زنانه و دخترانه رنگ ثابت 2020 بە کوردی فێری ئۆنڵاین مارکێتینگ ببە بیباک موزیک آستارا موزیک فروش انواع سرور شرکتی لینوکس و ویندوز کهفِ نور