فعلِ شکستن و تَرَک برداشتن . توضیح میدهیم که شکستن را میتوانیم حاصل برخورد یک قلوهسنگ با شیشه و ترک برداشتن را نتیجهی پرتاب سکهای به سمت شیشه در نظر بگیریم.
همه میدانیم که در ادبیات رایج و آشنا، شکستن فعلی شدیدتر و حادثهای مهمتر از ترک خوردن محسوب میشود. اما فرض کنید میخواهید حس خود را هنگام شنیدن یک خبر بد (مثلاً درگذشت پدرِ دوستتان) بیان کنید. کدام ترکیب اثر عمیقتری را منعکس میکند:
دلم شکست یا دلشکسته شدم)
تعبیر دوم به این علت تأثیرگذارتر است که دلشکستگی به واژهای آشنا تبدیل شده و اثر و بار روانی سنگین خود را از دست داده است. اما ترکیبِ قلبم ترک برداشت به علت تازگی، میتواند اندوه و غم عمیق گوینده را بهتر منتقل کند.
جملاتی از همین فصل از کتاب رستاخیز کلمات را با هم بخوانیم: ت
اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمیشنوند زیرا به آن معتاد شدهاند، اما کسی که برای اولین بار واردِ چنین شهرهایی میشود تا مدتها این صدای امواج را میشنود زیرا هنوز برای او امری معتاد نشده است.
از نظر صورتگرایان [فُرمالیستها]، کارِ هنرمند آشنایی زدایی است و زدودنِ غبار عادت از چشمِ ما.
[ظرفیت و نمونههای] آشنایی زدایی در همهی هنرها بینهایت است.
البته ساموئل جانسون در حرف خود، هر دو سوی ماجرا را دیده و آشناسازی را هم در کنار آشنایی زدایی مطرح کرده است: بیگانه ساختن آنچه آشناست و آشنا ساختن هر آنچه بیگانه است.
شاید در نگاه اول، چنین به نظر برسد که دامنهی کاربرد این اصطلاح به حوزهی شعر و ادبیات، محدود است. اما هر شکلی از نگارش (و به طور کلی هر شکلی از هنر) میتواند در دل خود، نمونههای موفق آشناسازی و آشنایی زدایی را جای دهد
این جمله را از آن جهت در مجموعهی چالش نوشتن مطرح کردیم که میتواند الهامبخش علاقهمندان به نگارش (داستانی یا غیرداستانی) باشد. و البته بهانه و فرصتی تا با خود، و قلم راحت و تنها باشیم.
خاطراتمان را از کلاسها، ارائهها، سخنرانیها، نوشتهها و کتابها مرور کنیم و ببینیم چه کسانی در آشنا ساختن ناآشناها و آشناییزدایی از آشناها توانمند بودهاند و توانستهاند در ذهن ما ماندگار شوند.
اگر نمونههایی به ذهنتان رسید، لطفاً با دوستان خود هم در میان بگذارید.
اگر پای حرف نویسندگان بزرگ و معلمان نویسندگی بنشینید، بسیاری از آنها شما را به تمرین نوشتن آزاد تشویق میکنند.
این تمرین بسیار ساده بهنظر میرسد. آنقدر ساده که اکثر ما آن را شنیدهایم؛ اما حاضر نشدهایم برای انجامش وقت بگذاریم.
ظاهر ماجرا بسیار ساده است.
بر خلاف حالت متعارفِ نوشتن که در آن خروجی مهم است و به فرایند توجه نمیشود، اینجا صرفاً نوشتن مهم است و اصلاً اهمیتی ندارد که خروجی کار شما چه باشد.
قضاوتِ زودهنگام میتواند مانع اندیشیدن شود.
اگر بخواهید این تکنیک را با الگوهای فکر کردن و حل مسئله مقایسه کنید، میتوانیم بگوییم این کار مشابه طوفان فکری (Brainstorming) است.
چه در زمان نوشتن و چه هنگام پیدا کردن راه حل یک مسئله، قضاوت زودهنگام میتواند مانع ما باشد. به این معنی که ایده، حرف یا راهکاری که به ذهنمان میرسد، قبل از تولد به سادگی در نطفه خفه میشود.
یک ایراد، یک مانع و یا یک نقطهی ضعف آشکار میتواند باعث شود که ما مسیر فکری مشخصی را رها کنیم و به سراغ افکار و ایدههای دیگر برویم. در حالی که بسیاری از افکار و ایدهها این ظرفیت را دارند که پس از اصلاح، به کار گرفته شوند.
دو روش برای نوشتن آزاد
دو روش مختلف برای نوشتن آزاد توسط مدرس آموزش فن نویسندگی اقای شهروز براری صیقلانی پیشنهاد میشود.
هیچکدام ااماً بهتر از دیگری نیستند. شما هم به تدریج با تمرین میتوانید تشخیص دهید که کدام برای شما مناسبتر است:
محدودیت در دسترسی به این درس
این درس برای کاربران آزاد فعال و کاربران ویژه متمم به صورت کامل نمایش داده میشود (انواع کاربران متمم). پس از ثبتنام و خرید اعتبار به عنوان کاربر ویژهی متمم، به همهی درسهای زیر دسترسی پیدا کنید.
یکی از رایج ترین تقسیم بندیهای نوشته ها، تقسیم آنها به نوشته های تخیلی و غیرتخیلی است.
داستان و شعر، شناخته شدهترین مصداقهای نوشته های تخیلی هستند و مقاله و تحلیل، از جمله نمونه های رایج نوشته های غیرتخیلی محسوب میشوند.
شاید بتوان گفت بخش عمدهای از آنچه در متمم میخوانید (چه درسها و چه نظرات و بحثهای دوستان متممی) از جنس نوشته های غیرتخیلی است. همان چیزی که در زبان انگلیسی به عنوان Non-fiction شناخته میشود.
در این درس میخواهیم قسمتی از کتاب درباره خوب نوشتن نوشتهی ویلیام دزینسر را با هم مرور کنیم. این کتاب به صورت اختصاصی به بحث هنر نوشتن غیرتخیلی پرداخته است و از جمله کتابهای معتبر و پرفروش در این زمینه در جهان است.
ویلیام زینسر در این کتاب از خاطرهی یک سمینار در مورد نوشتن میگوید.
خاطرهای که برای همهی کسانی که دوست دارند بهتر بنویسند، میتواند مفید و آموزنده باشد
درباره این سایت